سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان خطای آموزگارش را نشناسد، تا آنکه اختلاف [و دیگر نظرات] را بشناسد . [ایّوب علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :2
کل بازدید :55186
تعداد کل یاداشته ها : 124
103/2/13
8:0 ع
ای قوم ! در این عزا بگرییم

بر شیعه مرتضی بگرییم

قرآن به کنار و نامش هرجا

زین غربت نابجا بگرییم

بر نامه حق که مانده مهجور

با خاتم و با خدا بگرییم

این رسم امانت است ؟ مردم !

بر گوهر مصطفی بگرییم

بر لحظه مرگ و آن سفارش

بهر دل مرتضی بگرییم

ماییم و دو گوهر گران سنگ

بر این دل سنگ، ما بگرییم

قرآن و حسین، هر دو تنها

زین هجر، خدای را بگرییم

دلخسته غیبتیم و غربت

زین ماتم پربلا بگرییم

در حرف، تمام و در عمل، هیچ

امروز بر این فضا بگرییم

لفظ است چو جسم و روح معناست

بر جانِ ز تن جدا بگرییم

بر خندک 1 ما عدو بخندد

ما خنده کنیم یا بگرییم ؟

بر خوان کرم نشسته، خسته

حق است که سال ها بگرییم

سرمایه ز کف شد ای مسلمان !

از غصه ماجرا بگرییم

گفتیم ولی عمل نکردیم

زین ملت بی وفا بگرییم

در « نور» رخش، خمُش نشستم

بگذار که زین جفا بگرییم

او بوده و هست، خواهدش بود

ما بر کمی بقا بگرییم

آیید کنیم رفته جبران

یا آنکه به صد نوا بگرییم.

بر جور و جفای خود به قرآن

بر درگه آشنا بگرییم

اشک از پی توبه و انابه

با چشم دل، از خطا بگرییم

چون جلوه دهد خطای آدم،

بر نصرت ناخدا بگرییم

با خواندن و فهم و با تدبر

زین لطفِ دوباره، ما بگرییم

با سعی و عمل به آیه هایش

با هم ز سر صفا بگرییم

وز بهر نزول رحمت حق

« چون ابر، گه دعا بگرییم »2

حالا که جز این نمی توان بود

بر حال خود و شما بگرییم

1- خندک : کاریکاتور
2- این مصرع و قالب شعر از شاعر قرن هشتم استاد سیف فرغانی اقتباس شده است.


  
  

پیشگویی امیر المؤمنین امام علی علیه السّلام

درباره جهان اسلام

در کتاب « عقائد الامامیه » حدیث بسیار جامع و جالبی از امیرمؤمنان علیه‏ السلام نقل شده است.

 « قالَ اَمیر المُؤمِنینَ عَلَیهِ ‏السَّلام :

وَ ستَأتِی الیَهود مِنَ الغَرب

لانشاء دَولَتُهُم بِفِلِسطین.

قالَ النّاسُ : یا اَبَا الحَسَن !

اَنّی تَکونُ العَرَب؟

اَجاب علیه‏السلام :

اَنذاکَ تَکون مفککة القوی،

مفککة العری،

غیر متکاتفة

و غیر مترادفة.

ثُمَّ سُئِلَ عَلَیهِ ‏السَّلام :

اَ یَطولُ هذَا البَلاءُ؟

قالَ : لا،

حَتّی اِذا اَطلقت العرب أعنتها

و رجعت الیها عوازم أحلامها،

عندئذ یفتح علی یدهم فلسطین،

و تخرج العرب ظافرة و موحدة،

و ستأتی النجدة من العراق،

کُتِبَ عَلی رایاتها « القُوَّه »،

وَ تَشتَرِکُ العَرَب وَ الاِسلامِ کافة لتخلص فلسطین،

مَعرِکَة وَ ای مَعرِکَة فی جل البَحر

تخوض النّاس فِی الدِّماءِ

وَ یمشی الجریح عَلَی القَتیل.

ثم قال علیه‏السلام :

و ستفعل العرب ثلاثا،

و فی الرابعة،

یعلم الله ما فی نفوسهم من الثبات و الایمان،

فیرفرف علی رؤسهم النصر.

ثم قال :

وَ اَیمَ اللهُ یُذَبِّحونَ ذِبحِ النُّعاج

حَتّی لا یَبقی یَهودی فی فِلِسطین. »

 

امیر مؤمنان علیه ‏السلام فرمود :

یهود برای تشکیل دولت خود در فلسطین از غرب به منطقه‏ عربی - خاورمیانه- خواهند آمد.

عرضه داشتند : یا ابا الحسن !

پس عرب ها در آن موقع کجا خواهند بود؟!

فرمود : در آن زمان عربها نیروهایشان از هم پاشیده و ارتباط آنها از هم گسیخته است؛ آن ها متّحد و هماهنگ نیستند.

از آن حضرت سؤال شد :

آیا این بلا و گرفتاری طولانی خواهد بود؟

فرمود : نه،

تا زمانی که عربها زمام امور خودشان را از نفوذ دیگران رها ساخته و تصمیمهای جدی آنان دوباره تجدید شود؛

آنگاه سرزمین فلسطین به دست آنها فتح خواهد شد،

و عربها پیروز و متّحد خواهند گردید

و نیروهای کمکی از -طریق- سرزمین عراق به آنان خواهد رسید

که بر روی پرچمهایشان نوشته شده : « الـقُـوَّه ».

و عربها و سایر مسلمانان همگی مشترکاً برای نجات فلسطین قیام خواهند کرد - و با یهودیان خواهند جنگید – و چه جنگ بسیار سختی که در وقت مقابله‏ با یکدیگر در بخش عظیمی از دریا روی خواهد داد که در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روی اجساد کشته‏ها عبور کنند.

آنگاه فرمود :

و عربها سه بار با یهود می‏جنگند،

و در مرحله‏ چهارم که خداوند ثبات قدم و ایمان و صداقت آنها را دانست، همای پیروزی بر سرشان سایه می‏افکند.

بعد از آن فرمود :

به خدای بزرگ سوگند که یهودیان مانند گوسفند کشته می‏شوند تا جائی که حتی یک نفر یهودی هم در فلسطین باقی نخواهد ماند. »

 

سند حدیث در کتاب عقاید الامامه، ج‏1 ، ص270  این گونه ذکر شده است :

فی الجزء الثانی، من کتاب « من کنت مولاه فهذا مولاه » تألیف عبد المنعم الکاظمی، ص 296 ، ناقلا عن مجلة العرفان اللبنانیة، فی الجزء التاسع، مجلد 53 ، لشهر ذی القعدة 385 الموافق 966 ناقلا عن کتاب الجفر المطبوع، سنة 1340 عن راشد حدرج، نزیل دکار فی السنکال، و إلیکم نص ما جاء فی هذا العدد، من مجلة العرفان، ص 954 و 955


  
  

 « فراق دو یار »

( با تضمینی از غزل سعدی )

غم فراق تو تا کی چنین نزار کشم؟

ز غربت تو و قرآن، کجا قرار کشم؟

نه آن که فصل زمستان، که در بهار کشم؛

« غم زمانه خورم یا فراق یار کشم ؟

به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم؟ »

 

مر این دو نور هدایت، دلیل گفتن از او

دلیل عشق الهی، به دل نهفتن از او

مرا چگونه تحمّل غم گسستن از او؟

« نه قوّتی که توانم کناره جستن از او

نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم. »

 

به روز حشر، امیدم بود به شاه کرم

ولی به شِکوه درآید، کنار اهل حرم

امان نمی دهد از شرم، سیل اشک ترم

« نه دست صبر که در آستین عقل برم

نه پای عقل که در دامن قرار کشم. »

 

چو گویدم که مرا ز بیگانه دردی نیست،

تو را سؤال ز امانت خیال کردی نیست؟

میان این همه مردم، چگونه فردی نیست؟

« ز دوستان به جفا سیرگشت، مردی نیست.

جفای دوست زنم، گر نه مردوار کشم. »

 

هر آن که در پس پرده، ندید جور عدو

و جای بار امانت، گزید جور عدو

حیات دنیی و عقبی، خرید جور عدو

« چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو

چرا صبور نباشم که جور یار کشم؟ »

 

کنون من و دو امانت به وقت یوم الفصل

و دست خالیم از این وجود اصل الاصل

و نامه ای که ندارد نشان از این سرفصل

« شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل

ضرورت است که درد سر خمار کشم. »

 

اگر مر این دو سه روزه، دمی به هست آید،

به شکر ساقی و مطرب، سری به مست آید.

دماغ زشت عدو را یقین شکست آید.

« گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید،

کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم. »

 

فروردین 1397


  
  

بهار آمد؛ زمستان رفتنی نیست.

غبار هجر قرآن رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ ولی بر عدّه ای خاص

چرا فصل زمستان رفتنی نیست؟!

 

بهار آمد؛ زمین بیدار شد لیک

ز دل ها خواب پنهان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ چرا انسان نفهمید:

که از هفت سین؛ قرآن رفتنی نیست؟

 

بهار آمد؛ زمان طی شد و لیکن

خزان فقر ایمان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ صدا زد مردمان را

جزای ظلم انسان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ کتابش را ورق زد

مکن باور که دوران رفتنی نیست!

 

بهار آمد؛ هوا جور دگر شد.

هوای نفس اینان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ بهاری شد زمانه

زمستان بی بهاران رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ ز جا برخیز دهقان!

مپنداری که باران رفتنی نیست ؟

 

بهار آمد؛ یکی آمد؛ یکی رفت

ولی نیکی ز یاران رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ امید آمد جهان را

امید نا امیدان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ وطن شد پر ز لاله 

مرا عطر شهیدان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ همه صف در صف اینجا

ز دل ها عشق ایران رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ گلستان است قرآن

تدبّر از گلستان رفتنی نیست.

 

بهار آمد؛ خدا را زین تحول

که نیکی از عزیزان رفتنی نیست.

 

فرردین 1397


  
  
خداروشکر این دو تا شهر خیلی خوش گذشت

روزای خیلی خوبی بودن

اونقدر خوب بود که از الان داریم برنامه ریزی میکنیم ببینیم چه تاریخی میشه دوباره رفت!

بالاخره مسافرت تموم شد

دیگه از این به بعد مهمونی های شهر خودمون شروع میشن...


  
  
<      1   2   3