یاد آن روزی که ما هم آب و تابی داشتیم
روی منقل گوجه و سیخ و کبابی داشتیم
تا نبیند هر کسی این چهره? پر درد و غم
بر رخ افسرده از لبخند، حجابی داشتیم
ادکلن یا عطر اگر پیدا نمیگشت در کمد
بهر خوشبو کردن ِ منزل، گلابی داشتیم
تا کنیم رفع عطش، حتی بدون آب سرد
نای رفتن از پی ِ آب و سرابی داشتیم
میشدیم یک لحظه گر از دارِ دنیا ناامید
بهر مردن دست کم دار و طنابی داشتیم
بی خیال از درد مردم مینمایند اختلاس
کاشکی یکذره در وجدان عذابی داشتیم
روز رستاخیز چو ما را میبرند در محکمه
کاشکی خون شهیدان را جوابی داشتیم
در دیار ما مگر دارد کسی هم خواب خوب
کاشکی بی دغدغه ما خواب نابی داشتیم
#مهدی اکبری