سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :2
کل بازدید :55160
تعداد کل یاداشته ها : 124
103/2/13
6:19 ص

 

تا کجاوه‌ی خاموش آخرینم فرا رسد

نگاه می‌کنم و می‌پذیرم

که تو را «حضور بنفشه» نام بگذارم و خاموش بنشینم.‌


‌‌
((محمد رضا فشاهی))

 


  
  

 

من از دنیای بی رحم سکوت و درد می آیم 

تو فریادی و هرگز این جهانم را نمی فهمی

 

#سمیه_تقوی(پرنده شرقی)

 


  
  

شیخ تا چشمش به تو افتاد استغفار کرد 

گفت باید دور شد از دام شیطانِ رجیم 
دوستت هرگز نخواهم داشت را تکرار کرد 

از گزندت ایمنی می خواست دور خویش را 
با نماز و روزه و تسبیح خود ، دیوار کرد 

جای این دیوار های تفرقه انداز، کاش 
 شهر را نقاشی ِ گیسوی گندم زار کرد 

رفته ای از دیده باید با چه رویی ،جمله ی
مانده ای در قلب من محفوظ را اقرار کرد

سیدمهدی هاشمی نژاد


  
  

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی
یک‌باره به روی همه در بستی و رفتی

هر لحظه‌ی همراهی ما خاطره‌ای بود
اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی

نفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با من
پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی

چون خاطره‌ی غنچه‌ی پرپر شده در باد
در حافظه‌ی باغچه‌ها هستی و رفتی

جا ماندن تصویر تو در سینه‌ی من آه
این آینه را آه که نشکستی و رفتی

فاضل نظری

 


  
  
حکیم ابوالقاسم لاهوتی :

 

نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا
سخن گفتیم از بی مهری جانانه در یکجا

من اندر گریه ، بلبل در فغان ، پروانه در سوزش
تماشا داشت حال ما سه تن دیوانه ، در یکجا

ز بیم غیر، پی میکنم از من مشو غمگین
اگر بینی مرا با دلبری بیگانه در یکجا

همه اسرار ما را پیش جانان برد لاهوتی
نمی مانم دگر با این دل دیوانه در یکجا

ابوالقاسم لاهوتی

 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >